روژاروژا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

رۆژا

می خوام بزرگ بشم

دیروز مامان روژا بهم زنگ زد با خوشحالی داد می زد که روژا رو شکم خوابیده !!!! سریع کارای دفتر رو تموم کردم و تخت گاز رفتم تا خونه. با اون چشای خوشکلش تا من و دید لبخند زد . گفتم بابایی ، میگن امروز کولاک کردی . تا زور داشتی غلت زدی رو شکمت آره !!! . با همون صداهای عجیب و غریب که از خودش در می آورد شروع کرد به تعریف کردن که دیدم دوباره داره زور می زنه که رو شکمش بچرخه (عجب تلاشی هم می کرد ) و بالاخره موفق شد ...
13 خرداد 1390

روز اول

بیست و هشتم بهمن ماه یکهزارو سیصد و هشتادو نه ، شش و بیست دقیقه صبح ،  آفتاب زندگی من طلوع کرد . پایان همه استرس های ۹ ماهه و شروع مرحله ای شیرین از زندگی . براستی پدر بودن و مادر بودن چه زیباست . اسم قشنگش رو روژا انتخاب كرديم به میمنت روشنایی و زیبایی روز . تو راهرو بيمارستان قدم مي زدم كه صدام كردند گفتند مباركه به دنيا اومد . فقط يادمه خيلي خوشحال شدم . از سلامتت پرسيدم و از مامانت كه گفتند سالمه و باز من خوشحال شدم . رو برانكارد داشتن مامانت و مي بردن بخش ، باهاش گرم صحبت شدم ولي اون هنوز كامل هوشيار نبود . داشتم رو تخت رو برانداز مي كردم كه تو رو ببينم  ، از تو انبوه پارچه و ملافه دستاي ...
13 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رۆژا می باشد